وقتی داشتم فیلم شیر شاه را نگاه میکردم
گردشگری کهگیلویه و بویراحمد به کمک "مناطق نفتخیز جنوب" توسعه مییابدمن میخوام در مورد موضوع خود ساختن حرف بزنم . به نظر من ساختن خود یعنی انچه هستی را بتوانی درک کنی . یکی از بزرگترین لذتها و قدرتهای زندگی لذت بردن از خود و متکی بودن به خود است . نمیشود ما در چیزی که هستیم نقشی نداشته باشیم یا نقش کمیداشته باشیم و بعداننقطه را خوب درک کنیم . یکی از نشانههای درک کامل خود مشت باز است هیچ انسان قدرتمندی با مشت گره شده نمیخوابد اجازه میدهد قدرت از او جاری شود و این فرق انسانهای خود ساخته با انسانهای وام دار یا دیکتاتورهاست چرا که قدرت در دیکتاتودها جاری میشود ولی قدرت از انسانهای خود ساخته جاری میشود . معنا و مفهوم قدرت در حس درکاناست نه در لمسان. ترس از زندگی با پناه بردن به ایین و رسم و رسومات فقط تبدیل به خرافه و جهل و موهومات میشود ترس از زندگی با پناه بردن و پیوستن به گروه و حزب و پروتکل خاص تبدیل به تعصب و خشونت میشود . ترس از زندگی فقط زمانی از بین میرود که فرد به مقابله با ترسش برود . بگذارد امواج ترس بر ساحلش بکوبند و او در نگاهی صبورانه ترس و خشم امواج را رقص اب و معلق زدن اب در اشتیاق رسیدن به ساحل بببند و به موج سواری فکر کند . من خوابم میاید نه اینکه کلاس بذارم ازانادمهایی هستم که سرم روی کتاب خوابم میبرد ... نه دراز میکشم و به هزاران ناملابمات رندگیم فکر میکنم و میبینم چطور لذت خود ساختگی همه صداهای ناساز را با کوکهای ریز و زیرکانه به تپه ماهورهایی مانند میکند که جان میدهد برای تاخت و تاز یک اسب وحشی برای نی زدن یک چوپان برای تصورات عریان یک هنرمند برای ثبت یک لحظه خارق العاده ..... و زندگی چیزی جز این نیست
معرفی انیمه your nameراستش خیلی دوست داشتم میتونستم بدرد خیلیها بخورم ولی انقدرها ادم بدرد بخوری از اب درنیامدم . ادم بدرد نخوری هم نیستم ولی در محموع قسمت بدرد نخوری ام میچربه . همین طوری برای خودم ولم . معتقدم زندگی یک نوع ولنگاری است . خیلی وقتا باید نسبت بهش بی تفاوت باشی . قبلا دست به سرزنش خودم خوب بود ولی حالا دیگه به کار خودم کاری ندارم حتی بیشتر خودم را میپرستم . معتقد شده ام لذتها توسط بدن باید احساس شوند لذا سعی میکنم خودم را در مسیر لذتها قرار بدم . وقتی یکی از لذتهایی که دوست دارم نصیبم میشه احساس بهتری دارم . قبلا خیلی دوست داشتم بدرد دیگران بخورم ولی از وقتی پدرم مرد و بعد مادرم رفت و من نمیدونم چقدر تونستم بدرد انها بخورم دیگه حس بدرد بخوری ام را از دست داده ام . اگه یک جایی لم بدم و حرفهای الکی بشنوم یا حرفهای الکی بزنم برام نشان قدرته . مثل اینکه تو دلم میگم هر چی میخواد بشه برای من فرقی نداره و اونهایی که اینهمه با جدیت کارها را دنبال میکنن و حتما میخوان یک تنه بار دنیا را به دوش بکشند خیلی به نظرم عاقل و جالب نمیان . قبلا واکنشم زیاد بود چرا فلانی اینهمه بچه پس انداخته . چرا قانون تقی به توقی است . چرا کیفیت زندگی مردم اینقدر پایینه . و .... ولی حالا میگم : همینه که میبینی . یا باهاش کنار بیا یا جوش بزن تا پاره بشی . خب همون باهاش کنار بیا را انتخاب کرده ام . انسانها انقدرها هم موجودات عاقل و احساسی نیستن من دارم میبینم طرف تا مادرش پیر میشه دوست داره دیگه بمیره . یا وقتی مادرش مرد خیلی راحت میگه ما که رفتیم مادرمون را چال کردیم . یا وقتی دوستش میمیره خیلی زود فراموشش میکنه یا وقتی یکی با مشکلی مواجه میشه خیلی خوشحال میشه . مردم از رنج همدیگه فیلم میسازند تا پول دربیان . ولی دست اخر درد کسی را درمان نمیکنن . به نظر من انسان شناسی ما مشکل داره . ما نه اهل احساس هستیم نه اهل عقل هستیم نه اهل عشق و محبت ما بیشتر اهل حالیم بستگی داره با کدوم روش به حالمون برسیم . ما اهل دور زدن همدیگر هستیم . ما اهل ریشخند زدن به هم هستیم . ما اهل پز دادن و قیافه گرفتن برای هم هستیم . ما اهل تحقیر کردن و خر کردن هم هستیم . .... من فکر میکنم باید دوباره زندگی و خودمان را بررسی کنیم شاید اینبار بیشتر غرق در فردیت بشیم و بریم دنبال توجیهاتی که روش مان را منطقی جلوه میدهد . همه چیز بستگی به شرایط دارد شاید اگر توجیهات خوبی داشته باشیم و شرایط هم در مسیر باد موافق قرار بگیرد دنیا به کاممان شود
نتایج قرعه کشی خرید خودردو سایپا و ایرانخودروایران را باید سرزمین مافیاهای کوچک نام گذاری کرد . مافیا یعنی طی مسافتی کوتاه و گرفتن مزدی بلند . مافیا یعنی مطابقت نداشتن موفقیت با حقیقت . مافیا یعنی کار کاذب . مافیا یعنی اب گل الود . مافیا یعنی بند و بست چند نفر برای بدام انداختن عدهای دیگر .... حالا دیگر مد شده ده نفر در یک منطقه زمینی میخرنانوقتانده نفر قیمت زمینهایانمنطقه را مشخص میکنند بعد میبینی قیمت یک مغازه که توش نمیشه برجی بیست میلیون کاسبی کرد میشه ده میلیارد . یا قیمت خانهای که هزار متر اون طرف ترش بیابون بی انتهای خداست میشه چندین میلیارد تومن ..... به نظر میرسد مافیاها به هم تکیه دارند و به هم نان به قرض می دهند شهرداری دنبال پوله نونش تو بازار داغ بنگاه داران است تا طبقات اضافه بفروشد تجاری بفروشد پایان کار بفروشد . درانطرف شمبول خیلیها برای شهرداریها سیخ شده از کاروانهای پیاده بگیر تا مدافعان فلان . ... کار ماشین هم همین است کار طلا و دلار .... اینها نشانه سقوط اخلاقی یک ملت است هیچ کس کار مفید نمیکند کار تولیدی مقرون به صرفه نیست طلا گران شود و مشتی زالو پولدار شوند چه کسی گوشت و شیر و میوه تولید کند چه کسی کار خدماتی انجام دهد . کار وافعی هزار هزینه دارد از کارگری بگیر تا مالیات و برق و گاز و استهلاک ولی خرید زمین خرجی ندارد به حال کسی هم سودی ندارد ولی چند برابر رشد قیمت توسط مافیایی که از خلا قانون استفاده کرده و موجب فساد شده .... دیگر توان و روحیهای برای کار مفید نمانده دیگر باباها به بچهها توصیه نمیکنن درس بخوانن زیرا دانشگاه یک مافیاست . علم و مدرک مافیاست . پول مافیاست . سینما و شهرت مافیاست . مسکن مافیاست صادرات مافیاست ماشین ......... اینجا سررمین مافیاست
خانه ی پدری از نوع واقعیشمرگ میاد و دنیا برای مسافرانش متوقف میشه . خیلی منطقی نیست سخت بگیریم و خودمونو جر بدیم . همین الان که میبینم بابا و مادرم مرده اند برام خیلی عجیبه . نه بابایی نه مادری پس چی .... دنیا بهمون یاد میده چطور چیزهای عجیبی را تجربه کنیم حتی اگه پادشاه امریکا باشیم همین چند روز قبل بود که ترامپ برامون بریک میرقصید حالا همه دوستانش دارن به بایدن تبریک میگن . یا همین داستان پارکینسون پوتین اگه راست باشه خب یک چیزهای دیگه هم تو دنیا هست یکیش اینه که در شرایط سخت قشنگ فکر کنی این خودش بهترین لذته . نمیخوام دلگرمیتخمیک بدم ولی واقعا اینکه باید داشتههامون را ببینیم تخمیک نیست . اینکه باید صبور باشیم تخمیک نیست . اینکه اگه کمبود زندگیمون پوله بهترین کمبودیست که میتونیم خودمون اونو انتخاب کنیم . این که پول خوشبختی نمیاره چون خوشبختی یک احساس دو طرفه است در حالی که هد ما به پول عشق بورزیم پول به ما هیچ احساسی پیدا نمیکنه . اینکه ما بدونیم اگه موفق بشیم ولی احساس خوشبختی نکنیم بی شک مشکلاتمون از کسانی که هنوز موفق نشده اند بیشتره . ....... آره گاهی وقتا باید دیر موفق شد . گاهی وقتا یک موفق زود هنگام بدبختی بیشتری میاره . ...... منظور کلی من اینه که مرگ میاد و بهمون نشون میده زندگی با تمام تفاوتهاش زیبا بود حتی وقتی اصلا محل توجه نیستی . وقتی در ایران متولد میشی . وقتی کرونا میاد و .... از کجا معلومه که حس مالکیت درد یشتری ایجاد نکنه همه فکر میکنن حس مالکیت موجب لذته ولی این یک حرف ناپخته است چون مالکیت خیلی وقتا مسیر وحشتناکی را طی میکنه مسیری که پامون را روی سر وجدانمون میذاریم . مسیری که پامون را رو سر انسانیت میذاریم مسیری که در اون مسیر بابا ، مادر ، خانواده و دوستان جایگاهی ندارند . در هر صورت هدف خوشبختیه هدف اینه که تلاش کرده باشی هدف براورده کردن ارزوهاست ولی خیلی وقتا بهتره از خیر یک ارزو بگذری خیلی وقتی خوبه که معنای خوشبختی را برای خودت عوض کنی و بگی خوشبختی رسیدن به نقطهها نیست خوشبختی تلاش برای رسیدن به نقطه نظرهاست . خیلیها از یک ماشین به یک ماشین دیگه از یک صندلی به یک صندلی دیگه و از خونه به یک خونه دیگه نقل مکان میکنن و عده زیادی هم هستند که برای اونا هورا میکشن ولی تو دل خودشون هیاهوی حیات از بین رفته است در درون انها هیچ گفتگویی وجود ندارد و دردهایی هست که مردم انها را نمیبینن ولی دردهایی جانکاه و بنیادی وجود دارد . شما برای درک این معنا بهتر است از خودت بپرسی چقدر وقتی در بیمارستان بستری هستی ارزوهایت با وقتی که در پارک نشستهای فرق دارد . .... نمیدانم چطور باید بگم چون فعلا همه مردم فقط میگن پول ..... چطور میتونم بگم مرگ دلیل خوشبختی است مرگ بله مرگ اینکه ما میمیریم اینکه شاعر میگه .... انگار که نیستی چو هستی خوش باش ..... اینکه اگر نمیتونی خونه درجه یک داشته باشی که توش بخوابی سعی کن از دیدنش لذت ببری دیدن خونههای خوب که فقط مال مالکش نیست اگه خیلی خسته باشی هیچ چیز مثل خوابیدن روی سنگ سرد یا زیر سایه درخت نمیچسبه . از نگاه تاریخی بیست سال یک نقطه است این میشه نقطه نظر نقطه
اپلیکیشن آنالیز سرفه می تواند COVID-19 را از طریق صدا شناسایی کندتقریبا هر کی را میبینم کرونا گرفته . شاید اخرالزمان هم یک همچی وضعی باشه که درش مردم به حال خودشون رها میشن چسبندگی بین انسانها از بین میره و فصل سکوت و سرما از راه میرسه . مرگ در نهایت اشتباه بودن نگاه ما به زندگی را نشون میده ولی گاهی وقتا این ما نیستیم که میمیریم بلکه اساس زندگی میمیرد وقتی صندلی ورزشگاهها خالی میماند وقتی تاتر و سینما تعطیل میشود وقتی میافرت و شنا و کنسرت و رقص نیست وقتی بغل کردن و بوسیدن و حتی رستوران نیست این زندگی هست که میمیرد . امسال حال زندگی خوب نیست . مردم سر دماغ ندارند . اگه بگیم یک سالیه برای چرت ردن و خمیازه کشیدن و شنیدن حرفای منفی .... البته این تمام حقیقت نیست خیلی وقتا مردم سالهای زیادی در سایه جنگ زندگی کرده ان . خیلی اتفاقات شخصی گاهی سالها شرایط را برای یکی مشکل میکند . من در همه حال از زندگی دفاع میکنم علاقههای شخصی را دست کم نگیریم کار فقط یک قسمت از زندگیست آرزوها وقتی منتظر میمانند بیشتر رسیده و آبدار میشوند . کسان زیادی را در زندگیم دیده ام که آرزوی کال و نارسی را گاز زدهانو دهانشان از این طعم گس شده و مانده اند چطور این موفقیت نیم بند را قورت بدهند یا چگونه انرا بالا بباورند .
طِفْلًا (طفلی-کودک )در قرآنخب نشد . دمغ بودن هم لطف خودش را دارد مثل خراب بودنه . من امروز خراب خودم شدم . دلم گرفت یک مقداری تو پارک ول گشتم یک مقداری تو کاناپه بیشتر فرو رفتم . داستان ما داستان دردهاست من فکر میکنم سر یک تپه ماهور نشسته ام تا چشم کار میکند جسدهای بی جان و نیمه جان همینطور به حال خود رها شده اند انکس که با این کشتار حالا خود را فاتح بزرگ میداند باورش نمیشود که از نان هم میشه سیر شد . افسوس که مردهها حرف نمیزنن و زندهها هیچ وقت زنده نیستن چون حاضر نیستن به زمان فکر کنن که چطور زمان همان طناب داریست که انها امروز بر گردن دیگران انداخته اند زمان همان خنجری است که در گلوی دیگران فرو کرده اند . زمان قاتل پنهان و پنهان قاتلهاست . افسوس که مردهها حرف نمیزنن . تاریخ متاسفانه توسط زندهها ثبت میشود . انها که با قتل دیوار ترس را و با غارت دیوار خرافه را بالا میبرند ......
مديرها خواستيد توجه كنيدلحظات نفس گیری شده ...... ادم میره تو فکر ..... چرا امثال لیدی گاگاها اینقدر دارن ادای تنگا را در میارن واقعا شما با این همه ناز و نعمت چی از حال دنیا میدونید ..... چرا اوباما اینقدر لوس بازی در اورده چقدر فکر میکنی دموکراسی را میفهمی فقط بدون این امریکا بود که یک سیاه پوست با اسم مبارک حسین میتونه رییس جمهورش بشه تو به جای توضیح دموکراسی برای دیگران و نگرانی از نابودیانسعی کن انرا لمس کنی ....... این چرخش دقیقه نودی ارا هم واقعا شبهه داره به نظر میرسد یکی یک کیسه رای داره که رنگشون یکیه . این یک نواختی بوی تقلب میده اما تقلب در امریکا به شکل عادی نیست ولی وقتی بادی مساعد و موافق یک دفعه به نفع مکنونات قلبی خیلیها وزیدن میگیره . سطح تقلب میشه فوق مهندسی ...... انچه مسلم است ما دیدیم که ترامپ ورد اتش را خواند ولی هنوز رقص اتش را ندیده ایم ...... حالا همه کارشناس هستند ولی برای شناخت درست باید دستتان را روی قلب انسانها بگذارید . برای انها که فرقی ندارد دنیا به مراد دلشان است انها که تغییر میخواهند امروز همانها هستند که مثل جرج فلوید و سپهری فقط میخواهند نفس بکشند
بيشتر مبتلايان اخير به كرونا ماسك هم داشتند!خدایا تو میدانی که من یک کارهای خوبی کرده ام . امشب میتونی کلا با من بی حساب بشی . امشب دارم پیشت دعا میکنم . خودت میدونی دعای من چیه خودت میدونی چی ازت میخوام . امشب دوست دارم همه دنیا بدونن که دارم از درد به خودم میپیچم . شاید این بهترین گزینه نباشه . شاید چون اهل معامله گری هست بعدا همه ما را بفروشه و بره سر معامله . بله خیلی چیزها هست که ممکنه اینطور که به نظر میرسن نباشن . ولی من فعلا دوست دارم فقط یک ادامس خروس نشان بجوم مثل هیپیها باشم شلوارم سر بخوره پایین و تو ذهنم یک بلوار مستقیم بببنم از تقی اباد تا ارامگاه شجریان و سر هر چهار راهش عدهای انقدر مست باشن که نفهمن ساعت از نیمه شب گذشته و یکی برای همشون بخونه . فردوسی هم به اخوان و شجریان بگه : بچهها دیگه کلاس ملاس واسه من نذارید برید که نوبت رقص خز من شده و شال عبایش را چنان بلرزاند که تا ستونهای بی ستون بلرزند ........
بيشتر مبتلايان اخير به كرونا ماسك هم داشتند!من یک موضوعی را میخوام بنویسم که امیدوارم حسش بیاد بتونم در چند خط منظورم را بیان کنم و کمیهم ازش دفاع کنم . ماحصل منظور من اینه که یک مشکل اساسی در کل نظام زندگی انسانها وجود داره که قرنهاست انسان را بدست خودش اسیر خودش کرده و اینهمه بدبختی بوجود اورده و فرصت یک زندگی ساده را از نوع بشر گرفته . ..... اما مشکل چیست ؟ مشکل قیل و قال زیادی است که فلاسفه برای توضیح انسان و زندگی براه انداخته اند که درک و تامل این همه قیل و قال که به مغالطات و چرندیات و باد معدهها هم آراسته شده ، انسان را بگونهای گیج کرده که باید گفت انسان هرگز مست زندگی نبوده این تلو تلو خوردن انسان بخاطر گیجی ناشی از مشتی است که بر شقیقه اش نشسته ........... حالا شما به گوشهای از قیل و قالهای فلسفی دقت کنید......ارسطو میگوید : سبب موجود بودن انسان این است که انسانی دیگر او را تولید کرده ولی افلاطون میگوید : سبب موجود بودن انسان این است که او از مثالی که مثال انسان است بهره مند شده . افلاطون در نظریه تذکار میگوید : ما در گذشته مثل را مشاهده کرده ایم اینک بکوشیم تا با واپس نگری خاطرهای ازاندیدارها تازه کنیم (( راستش اگر خواسته باشم بیشتر توضیح بدهم خسته کننده است چرا که باید نیم صفحه بحث کنیم ایا باید گفت (( گذشته ازلی )) یا بگوییم (( ازلیت گذشته )) و اینطوری کلافمان بیشتر پیچ میخورد چرا که افلاطون زمان را سایه فرار ازلیت میانگارد و ارسطو انرا مقدار حرکت میدانست ولی آگوستینوس میگفت : اگر از خودم نپرسم که زمان چیست انرا میدانم اما اگر بپرسم که زمان چیست دیگر چیزی ازاننمیدانم . .......... در این میان برای نوشتن در بغل دیوار کافی نت این جمله سقراط زیبا به نظر میرسد : خیر عین دانایی است و شر معادل جهل و نادانی ...... آیا پاسکال میخواهد فلسفه را با علم آشتی بدهد که میگوید : نباید از امور روحی و معنوی به نحو مادی و از اشیاء مادی به نحو معنوی سخن گفت . ..... ایا وقتی موضوع به این میرسد که در مذهبی که احساسهای ما منقطع و منفصل از یکدیگر انگاشته شده است ، رد چنین مذهبی جنبه عقلی دارد ، ایا ما در این نقطه به خط قرمز نرسیده ایم .. هید گر تلاش میکند جلو پیچیدگی قضیه را بگیرد لذا خیلی ساده میگوید : غرض از فلسفه به معنای دوستدار دانایی نیست بلکه بیشتر به معنای وفاق در ارتباط و اتحاد با اشیاء و بردن ما و نزول ما تا به همین واقعیتی است که ما بدوا انرا دریافت میکنیم .....در این طرف داستان در حالی که شاعران ما میگویند : پای استدلالیان چوبین بود .ای چوبین سخت بی تمکین بود . که عملا ورود عقل را در درک معنای زندگی ممنوع میکند . ....اما پل والری که در حال و هوایی بسیار سبک و لطیف سیر میکند چنین میاندیشد که علم با تاویل اشیاء به شبکه نسبتها ما را در درک آنچه در عین حال هم واقعی تر و هم زوال پذیر تر است قادر میسازد ..... در این میان اگر نظر کلودل هم عصر پل والری را در مورد نوعی زیر بنا و غلظت برای اشیاء ببینیم متوجه میشویم این دو هر کدام راهی درست مخالف راه دیگری پیش پای ما میگذارند .............. این طور نمیشه به انسانها کمک کرد این فلسفه انسان را از زندگی ساده و بدور از ترس و جهل و نفرت و .... دور کرده و در چاه ویلی انداخته که ما میگیم قراره بیفتیم توش .... نمیدونم چیزی شد یا نشد
اشتباهات رایج کاربران در لینکدینتعداد صفحات : 0